Little Hideen

loneliness

Wednesday, October 26, 2005

نگاهی به برخی از مشکلات نظام آموزش دانشگاهی در ایران 2

ساختار هرمی

جامعه‌ی آموزشی ما به شکل هرمی استوار گردیده‌است. بدین مفهوم که سطوح بالاتر آموزشی هموراه تعداد کمتری از خواستگاران خو یش را در خود راه می‌دهند. بدین سبب، بالا رفتن در چنین هرمی می‌تواند با مشکلات فراوانی همراه گردد. به عبارتی "بالادستی ها توی سر پایین دستی ها می زنند." و این امر نیز دلیل مشخّصی دارد.
"با بالا آمدن یک پایین دستی موقعیت همه ی هم سطحان او (بالادست‌های سابق) متزلزل می شود."
در جامعه‌ی آموزشی استوانه‌ای، به عکس، این امر سیر طبیعی ِ زندگی ِ آموزشی محسوب می‌گردد و ساختار به شکلی است که هیچ مانعی در کمک کردن به پایین دستی ها برای بالاآمدن وجود ندارد.

شکار دایناسور

می‌گویند مردی کتابی بزرگ و قطور در مورد شکار دایناسور خواند، در این کتاب روش‌های مختلف شکار دایناسور و شیوه‌های به‌کارگیری هریک از این روش‌ها با همه‌ی جزئیّات و به دقّت توضیح‌داده‌شده‌بود. در پایان کتاب، نویسنده یادآورشده‌بود، که دایناسورها قرن‌ها پیش نسل‌شان منقرض‌شده‌است.
مرد داستان ما دید که عجب ضرر بزرگی کرده‌است. به فکر افتاد که جلوی ضرر را بگیرد، که جلوی ضرر را از هرجا بگیری، نفع است. این بود که یک کلاس آموزش شکار دایناسور، دایر کرد و با تبلیغات وسیع، موفّق شد عدّه‌ی کثیری را به سر این کلاس بکشاند. او هم تنها در پایان دوره‌ی آموزشی، انقراض دایناسورها را یادآور شد. خلاصه همین جوری پیش‌ رفت، تا علم شکار دایناسور فراگیر شد. [1] گرچه در واقعیّت، خوش‌بختانه هیچ‌گاه چنین اتّفاقی روی‌نداده‌است، امّا در کشور ما در مورد بسیاری از علوم جریان کار به همین صورت است. نمی‌خواهم بگویم که این علوم در اساس همانند شکار دایناسور هستند، بلکه می‌خواهم بگویم رویکرد دانشجویان ما به آن‌ها، به شکلی است که همانند قضیّه‌ی شکار دایناسور به این علوم شکلی ایزوله‌شده از محیط و جامعه داده‌است. در این رشته‌ها، عدّه‌ی زیادی دانشجو هر سال می‌آیند و نهایت کارشان اگر شقّ‌القمر کنند، بتوانند استاد همان رشته‌ی خودشان بشوند و گرنه هیچ‌کجا استفاده‌ای از علمی که می‌آموزند، نخواهند کرد.
در شبکه‌ی چهار می‌دیدم که یکی از محقّقین ادبیات، پایان‌نامه‌اش را به تحقیق درباره‌ی این مورد اختصاص‌داده‌بود، که "مولوی اشعری نیست، بلکه حنفی‌ماتریدی است."
درست است که هرکسی با توجّه به دانسته‌ها و علایق خود باید بتواند موضوع دلخواه خود را برای تحقیقات خودش انتخاب کند، ولی باید توجّه کافی به ارتباط موضوع تحقیق با نیازهای جامعه لحاظ گردد.

گسست همیشگی

بسیاری از جامعه‌شناسان ما بر روی این نکته تاکید کرده‌اند، که دانشگاه درپی نیازهای جامعه، در کشور ما ایجادنشده‌است. یا به عبارتی شکل‌گیری آن، در یک روند طبیعی، آن‌چنان که در غرب وجودداشته‌است، بروز نیافته‌است. به همین دلیل تا همین امروز نیز هم‌چنان گسست ژرفی میان جامعه و نیازهای آن و دانشگاه و نیازهایی که برآورده می‌سازد، وجود دارد. از نظر من میزان درستی و نادرستی این نظریّه را می‌توان در قیاس ایران و ترکیه تا حدّی تعیین نمود.
می‌گویند یکی از بارزترین نشانه‌های گسستگی دانشگاه با صنعت و جامعه در کشور ما را می‌توان در سال‌های انقلاب‌فرهنگی مشاهده‌کرد؛ که با وجود تعطیلی چند ساله‌ی دانشگاه، در کشور ما، نه جامعه خللی را احساس کرد و نه صنعت ما دچار ضررهای جبران‌ناپذیرشد. [2]
امّا از این‌که بگذریم، مشکل بزرگ دیگری که باز ریشه در طرز تفکّر ما دارد، تصوّری است که از مفهوم توسعه و پیشرفت در اذهان غالب ما ایرانیان شکل‌گرفته‌است. تصوّری که توسعه را در ایجاد دکل‌های عظیم و کارخانه های گسترده و بزرگ، می‌بیند. و بیش از هرچیز و در درجه‌ی اوّل صنایع بزرگ را مایه‌ی پیشرفت و بهروزی جامعه می‌بیند.

سودجویی و خودمحوری

هرگاه قصد به وجود آوردن حلقه یا گروهی برای انجام کاری در بین ما مطرح‌می‌گردد، خیلی زود افراد زیادی برای تشکیل آن اعلام آمادگی می‌کنند.امّا این گروه‌ها در بین ما دوام و بقا ندارند.چون پس از مدّتی بسیاری از افراد خودشان را در محاق گروه گرفتار می‌بینند. سوء تفاهم را در هر حلقه‌ای که تاکنون در آن‌ها وارد شده ام، بسیار دیده ام. همه سود خود را از گروهی که تشکیل‌داده‌اند می جویند، بدبینی شدیدی نسبت به دیگران دارند و می‌پندارند که دیگران از قدرت گروه بهره‌ی شخصی می‌برند.
سلسله‌شدن‌ها و گروه ‌تشکیل‌دادن‌ها، زمانی مفید و مؤثر می‌افتد که فردیّت در آن‌ها مهم به‌حساب آید و مرکزیّتی در آن‌ها ایجاد نشود.

-----------------------------------------------------
[1][2] این دو قسمت گفتار را مرهون حضور در سمینار(تحت عنوان کارآفرینی)ی هستم که یکی از دانشجویان MBA دانشگاه شریف، برای دانشجویان شرکت‌کننده در مسابقه‌ی ACM، ارائه داد و این دو قسمت برداشت آزادی از گفتارهای اوست.

Monday, October 24, 2005

نگاهی به برخی از مشکلات نظام آموزش دانشگاهی در ایران 1

اهمیّت تصوّر عمومی از یک نقش

هنگامی‌که نقشی را می‌پذیریم، در تصوّری از آن نقش فرو می‌رویم، که پیش از آن از این چنین نقشی می‌پنداشته‌ایم. و این تصّور ما را جماعتی رقم زده اند که جلوه ها و انتظارات این نقش را ‌ساخته‌اند و یا با آن‌ها سروکار دارند.
ما در ایفای نقش خویش در قالبی فرو می‌رویم که جامعه‌ی ما آن قالب را در ذهن ما از نقش مورد نظر ساخته‌است. زمانی می‌گوییم از عهده‌ی ایفای نقش برآمده‌ایم، که انتظارات کلّی از نقش را برآورده و چارچوب اصلی آن‌ را مراعات نموده‌باشیم.
فرا رفتن از تصوّرات نقش‌های قدیمی و بازآفرینی القائی جدید از یک نقش مستلزم صرف هزینه‌ای گزاف است و تنها به صرف عدول شخصی یا جمعی از چارچوب قدیمی نقش میّسر نخواهد شد. نخستین لازمه‌ی این امر، توانایی در شکل‌دادن تصوّری نو از یک نقش و فراهم نمودن آمادگی ذهنی جامعه یا حداقل گروه‌های خاصّی از آن (که در تقابل مستقیم با ان نقش هستند)، برای پذیرش برداشت نوین از آن نقش، می‌باشد.
به گمان من مهم‌ترین و اصلی‌ترین نیاز آموزشی در دانشگاه‌های ما در وهله‌ی نخست، تغییردادن تصوّر سنّتی از نقش استاد/دانشجو و نظام آموزشی مبتنی بر آن است.
در سال‌های دانشجویی من یکی از مهم‌ترین عوامل بروز اختلافات و درگیری‌ها در بین اساتید و یا با دانشجویان را می‌شد در همین تلاطمی، که با توجّه به مواجهه‌ی آن‌ها با دنیای امروزین و تغییر نگرش‌شان (اعم از استاد و دانشجو) از کارکرد و چارچوب نقشی که برعهده‌ی خود می‌دیدند، جست.
خصوصا در عرصه‌ی کامپیوتر که اساتید عمدتا جوان این بخش، هرگز شیوه‌های قدیمی آموزش را نمی‌توانستند بپذیرند و دانشجویان نیز به دلیل بهره‌مندی از اینترنت از طرفی خواستار برخورداری از جدیدترین دستاوردهای آموزشی بودند و از طرفی به دلیل پشتوانه‌ی فکری دبیرستانی تصوّری قدیمی از شیوه‌های آموزش داشتند، جدال‌های سختی را در تعیین ماهیت و چگونگی امر آموزش برمی‌انگیخت.
فرارفتن بی‌محابای برخی از اساتید از نقش سنّتی "استاد ناصح و حاکم" و همچنین برخی دانشجویان از نقش قدیمی "دانش‌پذیر"، پیش از آن‌که از طرف بالادستی‌ها و دیگر اساتید مورد توبیخ قرار گیرد، با چالش ذهنی عمیق از جانب خود آن‌ها مواجه می‌شد. در نهایت این‌چنین رویکردهایی گه‌گاه، نه‌تنها به بهبودی آموزش نمی‌انجامید، بلکه اعتراضات گسترده‌ای را که خواهان بازگشت به شیوه ی سنّتی تدریس بودند، موجب می‌شد.
برخلاف خطرات مهیبی که گذر از رویکرد سنّتی به تقابل استاد/دانشجو و فرارفتن از آن، برای اشخاص فرارونده دربردارد، رویکرد سنّتی با اطمینان و آسودگی شخصی، حمایت دیگران و ریسک پایین همراه است.
تحکّم پدرسالارانه، با توّجه به نفوذ آن در ساخت قدیمی اذهان و تناسب با محیط، نه‌تنها از جانب اساتید مورد تقویت قرار می‌گیرد، که از طرف دانشجویان نیز به استاد تحمیل‌می‌شود.
حتا خود ما که عمیقا خواستار تغییر و بلکه تحوّل در ساختار آموزشی استاد/دانشجو هستیم، در عدول از ساختار سنّتی نقش‌ها، نخستین معترضین خواهیم‌بود و نخستین اعتراضات را بر وجدان خویش عرضه‌خواهیم‌نمود.

در کنار این‌ها حتا به‌فرض بروز تحو‌ّل‌خواهی همه‌گیر و بازتعریف نقش‌های آموزشی، به دلیل ناسازگاری این رویکرد جدید با پیشینه‌ی آموزشی افراد باید منتظر پدیدآمدن سوء استفاده‌های فراوان دانشجویان ، اساتید دیگر ، ساختار تصمیم گیرنده بر دانشگاه از رویکردهای جدید باشیم. آن‌چنان که تجربه‌ی آن را در این چندسال، در موارد ریزودرشت، فراوان دیده‌ام.


دنیای امروزین و آگاهی‌جویی جدید

در دنیای امروزی دیگر آگاهی داشتن بر یک مطلب تنها نیازمند عمیق شدن روی آن نیست. آگاهی‌های سطحی فراوانی نیز در کنار همه‌ی آگاهی‌های عمیق ما مورد نیاز هستند.
گستردگی دسترسی به تحقیقات، ایجاد شدن شاخه‌های گوناگون در مباحث جزئی یک علم و نیاز به بررسی همه‌جانبه‌ و برخوردار از تمامی بررسی‌های گذشته در یک تحقیق، روش‌های بررسی مسائل را بسیار متفاوت از گذشته کرده است. لوازم لازم برای تحقیق نیز در دنیای امروز، تفاوت عظیمی با آن‌چه در گذشته پنداشته‌می‌شد، دارد .
گذشته از این اصولا زندگی در دنیای امروز و شیوه‌ی برخورداری از اخبار و مسائل جدید؛ راهی باقی نگذاشته‌است، جز آن‌که شیوه‌ای جدید در امر اندیشه‌ورزی پی‌گرفته‌شود.
در چنین دنیایی، دانستن مسائل ریز و درشت بسیاری برای قدم‌گذاشتن در راه تحلیل یک مسئله، نخستین پیش‌نیازها هستند.
به قول یکی از نویسندگان عرصه ی نرم افزار، پیش از هر چیز باید اطلاعات فراوانی، به عمق یک اینچ و به سطح یک هکتار، از درون بحثی که قصد داریم بدان بپردازیم، بیرون بکشیم.
در جهان مدرن برخلاف تصوّری که قالب ما از مفهوم تقلید داریم، تقلید نه‌تنها امری نکوهیده نیست، بلکه تقلیدی که بر آگاهی استوار گردد، کلید درک دانش و بروز خلّاقیت‌های جدید است. اساسا یکی از مهمترین دغدغه های انسان معاصر سود جستن از یافته های دیگران در ساختن اندیشه ی خویشتن است. بهره‌مندی از آن‌چه پیش از این توسط دیگران انجام‌پذیرفته‌است، نه‌تنها امری مذموم به شمار نمی‌آید و مخالف خلاقیّت‌پروری قلمداد نمی‌شود، بلکه گام مهمی در جهت بروز دادن خلاقیّت‌ها محسوب می‌گردد و بدین لحاظ است که قیمتی‌ترین محصول دنیای امروز همین اینترنت است.

درهمین زمینه:
مسأله از سعیدحنایی‌کاشانی
آموزشی که در آن مسأله‌ای حل نمی‌شود از مهدی‌جامی

Thursday, October 20, 2005

ملکوت

ملکوت خدا به باد می ماند، هر جا که می خواهد می وزد، نمی دانی از کجا می آید و به کجا می رود، لیکن اثرآن را در خویش احساس خواهی کرد. این چنین است هر که از روح مولود گردد."یوحنا- فصل 3 - آیه ی 7

27 اردیبهشت سال 82 بود. اون روزها باز هم این حالت لعنتی که هنوز هم تقریبا ماهی یکی‌دو روز سراغم میاد، به سراغم اومده بود. از شانس ِ بد ِ مرتضا، این جریان در دوره‌ای بود، که مرتضا نزدیک‌ترین رفیق من شده بود. مرتضا خلق‌وخوی عجیب‌وغریبی داشت، هنوز هم داره. تاهرجا بگی پایه‌ی همه‌چیز هست، عرق‌خوردن، تریاک‌کشیدن، اکس، دکس، شیشه ، حتا تا اسید به‌سق‌چسباندن، تا هرجا که رفقاش پیش‌برن، اون هم هست.
اون روزها هم من و هم اون حالت عجیب‌وغریبی پیداکرده‌بودیم.
از دیدن فیلم "آخرین‌وسوسه‌ی مسیح" شروع شد. فکر ملکوت سه‌چهار‌سالی می‌شد که از توی سرم بیرون نمی رفت. من و اون توی این فیلم چیزی دیده‌بودیم که بقیّه نمی‌دیدند. هیچ‌وقت نخواستند که ببینند. بار اوّل که دیدم هیچ وقت یادم نمی‌ره. تقریبا دیوانه‌ام کرد. مسحورم کرد. مجنون شده‌بودم.
امّا از وقتی که این فیلم رو برای اوّلین بار دیدیم، ماه‌ها می‌گذشت. فیلم رو تقریبا آذر توی اتاق مهدی‌اینا دیده بودیم. الان اردیبهشت بود. اصلا نفهمیدم که چه‌طور شد، اون‌روز سر از پارک در آوردم. صاف هم به اون‌جایی رفتم که مرتضا نشسته‌بود. کمی با هم مشغول حرف‌زدن شدیم. مثل همیشه. امّا نفهمیدم این‌بار یک‌دفعه چه‌طور شد که کار به این‌جا کشید.
دیدین وقتایی که آدم دعوا می‌کنه، هیچ‌وقت نمی‌تونه حوادثی رو که اتّفاق افتاده دقیقا به خاطر بیاره؟ فقط یه تصاویر گنگی از کلیّات مطلب توی سرش می‌مونه؟ تموم اون‌لحظاتی که اون‌روز داشتیم، برای من این‌جوریه. فقط یه‌سری تصاویر مبهم و گنگ ازش توی ذهنم مونده.
چیزی که یادم می‌آد اینه که، یه لحظه به سرمون زد که از همه‌ی تعلّقات‌مون ببُریم. ببینیم می‌تونیم؟ دراون حالی که توی بحث تیریپ روشنفکری داشتیم و اون‌جور حرفا می‌زدیم، رسیدن به یه همچین چیزی بعید بود. ولی شد دیگه.
کم‌کم از روی نیمکت هم بلند شدیم و کمی اون‌ورتر روی زمین نشستیم. یادم نمی‌آد، کِی اون دایره رو تعیین کردیم. مثل عیسا که یه دایره برای خودش کشید که از توی اون بیرون نره، ماهم یه دایره کشیدیم، البته یه خرده بزرگتر از دایره‌ی عیسا. وسط این دایره یه ردیف از این درختچه‌هایی بود که معمولا کنار خیابونا هست.
نمی‌دونم به چه بهانه‌ای دوسه‌بار از روی این دایره پریدیم. آهان، یادم اومد، برای این‌که اگه شخصیّتی برای خودمون حس می‌کردیم، این‌جوری از بینش ببریم.
گفتم: حتا اگه برای ازبین‌بردن شخصیّت لازم بشه با زیرشلوار بیام دانشکده، این کارو می‌کنم. گفت: واقعا. گفتم: نه بابا، حالا ما یه چیزی گفتیم. البته یه وقت‌ام دیدی خر شدم‌و این کارو کردم.
چندتا دوستای مرتضا اومده بودند اون‌جا. محلشون نذاشت. چندوقت بعد دوستای منم اومده بودند و صدام می‌کردند. من هم هیچّی نگفتم. گفتند: ولش کن، باز دیوونه شده. ول کردندو رفتند.
مغرب که شد در حال فکر کردن و نگاه کردن به هم بودیم. کمی هوا سرد شده بود. بلندشدم و بی اینکه وضویی گرفته‌باشم، شروع کردم به نماز خوندن. مرتضا هم که اصلا نماز نمی‌خوند اون‌جا به شکل عجیبی بلند شدو به من اقتدا کرد. مثل سنّی‌ها نماز خوندم. توی اون لحظات به این فکر می‌کردم که آیا من به قدر و رتبه‌ی مرتضا، که همیشه یک سروگردن بالاتر از خودم می‌دیدم رسید‌ه‌م؟
مرتضی خیلی زیبا سه‌تار می‌زد. کمانچه هم می‌زد. من همیشه در برابر اون احساس می‌کردم که هیچّی نیستم. هیچ‌وقت سعی نکردم که نواختن رو یادبگیرم. درعوض همیشه با مرتضا که می‌گشتم ازش می‌خواستم که برام بنوازه. هروقت می‌نواخت، تحقیر من رو هم، همراه با آهنگ می‌نواخت. وقتی می‌نواخت خودم رو کوچک می‌دیدم. همیشه درکنار هرحسّی که در شنیدن موسیقیش بهم دست‌می‌داد، این حسّ لعنتی هم بود.
توی نماز برای اوّلین بار حس کردم که دیگه ضعیف‌تر از مرتضا نیستم. بعد از نماز روی زمین دراز کشیدیم. به آسمون نگاه می‌کردم. آسمون جلوی چشمام تیره‌وتار می‌شد. هرچی از شب می‌گذشت. سرما رو بیشتر حس می‌کردم. پیرهنم روی سبزه‌ها خیس شده بود. یادم نمی‌آد که به چه چیزایی فکر می‌کردم. به قول خودم، افکار آسمانی بود. ولی در کنار همه‌ی اون‌ها این آزارم می‌داد که یک لحظه هم نمی‌تونستم از فکر لرزی که به بدنم افتاده بود خلاص بشم. چرا انقدر در برابر بدنم ناتوان بودم. مدّتی گذشت. بالاخره خودم رو راضی کردم که من قادر به رسیدن به این ملکوت نیستم. ولی جرأت‌نمی‌کردم بلند شم و برم. مرتضا. اون در چه حالی بود؟ شاید اون داشت به جایی می‌رسید و من همه چیزشو با رفتنم به هم می‌ریختم. امّا هرکار کردم بالاخره سرما تابی برام نگذاشت.
بلندشدم و گفتم مرتضا من باید برم. گفت: خوب شد بالاخره بلندشدی. داشتم یخ‌می‌زدم. کمی صبرکردیم، ولی آخرش راضی‌شدیم که از دایره‌ی عهد خارج بشیم.
گند ِ قضیّه اون‌جا بود که وقت ِ رفتن، من رفتم توی چمن‌های پشت نیمکت چیزهایی رو که عصری به عنوان متعلّقات، دور ریخته بودم، بردارم. توی تاریکی نمی‌دونم چه‌قدر از چیزها رو پیدا کردم. فکرمی‌کنم چهارپنج‌هزار تومن پول رو پیداکردم. خودکار هم پیدا شد، امّا بیست‌پنج تومنی خرده‌هه موند و هرچی گشتیم پیدا نشد.
مرتضا هم چیزهاشو پیداکرد و راه‌افتادیم، رفتیم طرف خوابگاه.
صبح فرداش یادم می‌آد که نامه‌ای به مرتضا نوشتم.
تنها دو چیز از اون نامه‌ی معنوی یادم می‌آد. یکی اوّلش بود که بهش نوشته بودم:
Congratulations Morteza!
و یکی آخرش، که نوشته بودم: "گمان‌نکن که ما از دایره بیرون آمده‌ایم، چنین بیندیش که دایره بزرگ‌تر شده و ما اکنون نیز داخل آنیم."
که یعنی همه‌ی اون چیزهایی که عهد کرده بودیم توی دایره مقیّد بهش باشیم، همه‌ش رو باید پیش چشم خودمون داشته باشیم. هنوز دو روز از این قضیّه نگذشته بود، که خودم مهمترین عهد رو شکستم.
فکرکنم مرتضا هنوز این نامه‌ی مقدّس رو پیش خودش نگه داشته. نامه‌ای که تنها یادگار ما از ملکوت‌آسمان بود.

Saturday, October 01, 2005

سرآغاز دین پژوهی

پیش در آمد :

مقدمات فلسفه ی دین ( 1- منطق جدید ( ریاضی / رقومی / سمبلیک ) 2- تاریخ فلسفه ی غرب )
درسهای ذیربط :
1) مابعد الطبیعه یا متافیزیک ( امور عامه ی فلسفی )
2) معرفت شناسی
3) فلسفه ی منطق
4) فلسفه ی ذهن
5) فلسفه ی اخلاق
6) فلسفه ی کنش
7) فلسفه ی حقوق
8) فلسفه ی زیبایی و هنر
روش تحقیق
فلسفه ی دین
فلسفه ی عرفان


منطق جدید :

1) منطق جدید ریاضی ، نوشته ی ضیاء موحد
2) قلمرو و مرزهای منطق صوری ، نوشته ی ریچارد جفری ، ترجمه ی پرویز ییر
3) مدخل منطق صورت ، غلامحسین مصاحب
4) منطق سمبلیک ، سوزان لگنر ، ترجمه ی منوچهر بزرگمهر

تاریخ فلسفه ی غرب :

1) تاریخ فلسفه ، ویل دورانت ، ترجمه ی عباس زریاب خویی
2) لذات فلسفه ، ویل دورانت ، ترجمه ی عباس زریاب خویی
3) تاریخ فلسفه ی غرب ، برتراند راسل ، ترجمه ی نجف دریا بندری ،انتشارات پرواز"
4) تاریخ فلسفه ، کاپلستون ، نه جلد ، انتشارات علمی فرهنگی و سروش
جلد اول ، ترجمه ی سید جلال الدین محتبوی
جلد دوم ، ترجمه ی کامران فانی
جلد سوم ، ترجمه ی مصطفی ملکیان ، گویا هنوز منتشر نشده
جلد چهارم ، ترجمه ی غلامرضا اعوانی
جلد پنجم ، ترجمه ی امیر جلال الدین اعلم
جلد ششم ، ترجمه ی منوچهر بزرگمهر و اسماعیل سعادت
جلد هفتم ، ترجمه ی داریوش آشوری
جلد هشتم ، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی
جلد نهم ، هنوز ترجمه نشده

درسهای ذیربط :

الف ) متافیزیک
1) مقدمه ای بر فلسفه ، نوشته ی بوخلسکی ، ترجمه ی محمدرضا باطنی
2) درآمدی بر فلسفه ، نوشته ی جان هرمن رندال / جاستوس باکلر ، ترجمه ی امیر جلال الدین اعلم
3) شناسایی و هستی ، نوشته ی مینار ، ترجمه ی مرحوم علی مراد داوودی
4) مابعد الطبیعه ، ژان وال ، ترجمه ی یحیی مهدوی و سایرین
ب) معرفت شناسی
1) تاریخ معرفت شناسی ، ترجمه ی شاپور اعتماد
2) مسائل فلسفه ، برتراند راسل ، ترجمه ی منوچهر بزرگمهر
3) مسائل و نظریات فلسفه ، آزدو کیوچ ، ترجمه ی منوچهر بزرگمهر
4) دیدگاهها و برهانها ، نوشته و ترجمه ی شاپور اعتماد
5) پژوهشی در فهم بشری ، دیوید هیوم ، ترجمه ی منوچهر بزرگمهر
6) معرفت شناسی کانت ، نوشته ی هارت ناک ، ترجمه ی غلامعلی حداد عادل
ج) فلسفه ی منطق
1) Philosophy of Logic , by: Susan Haack,
2) Philosophy of Logic , by: Wvkuine
3) تاملاتی بر تاملات در فلسفه ی اولی ، سید یونس ادیانی
د) فلسفه ی ذهن
1) نگرشی نوین به فلسفه ، ....... ، انتشارات مرثیه ی طاها
2) تاریخ روانشناسی ، علیمحمد کاردان ، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی
3) فلسفه ی ذهن و معنی ، سید یونس ادیانی
ه) فلسفه ی اخلاق
1) دانش و ارزش ، عبدالکریم سروش
2) درآمدی به فلسفه ی اخلاق ، آتلینکسون ، ترجمه ی سهراب علوینیان
3) فلسفه ی اخلاق در قرن حاضر ، وارناک ، ترجمه ی صادق لاریجانی
4) فلسفه ی اخلاق در قرن بیستم ، مری وارناک ، ترجمه ی ابوالقاسم فنایی
5) اخلاق ، جورج ادوراد مور ، ترجمه ی اسماعیل سعادت
6) فلسفه ی اخلاق ، فرانکن تا ، ترجمه ی هادی صادقی
فلسفه ی زندگی ، لئو تولستوی
هرمنوتیک ، ....
و) فلسفه ی کنش ( فعل )
1) philosophy of Action ,by: Armstrong
2) An introduction to philosophy of action , by : burnes
ز) فلسفه ی حقوق
1) فلسفه ی حقوق ، ناصر کاتوزیان ، سه جلد ، انتشارات سهامی انتشار
2) ارزش و واقعیت ، نجاد الماسی
ح) فلسفه ی هنر و زیبایی
1) هنر چیست ؟ ، نوشته ی تولستوی ، ترجمه ی کاوه دهگان
2) فلسفه ی هنر ، نوشته ی فیلیسین شاله ، ترجمه ی بامداد
3) فلسفه ی هنر ، هربرت رید ، ترجمه ی نجف دریا بندری
4) تاریخ فلسفه ی هنر ، گروه نویسندگان ، ترجمه ی علی رامین
5) حقیقت و زیبایی ، درسهای فلسفه ی هنر ،


روش تحقیق :

1) درآمدی بر فلسفه ، جان هرمن رندال / جاستوس باکلر ، ترجمه ی امیر جلال الدین اعلم
2) 10 اشتباه فلسفی ، نوشته ی مورتیمر ، جی آدلر ، ترجمه ی انشاء الله رحمتی
3) How to philosophize? , Emmett


فلسفه ی دین :

1) خوابگردها ، نوشته ی آرتور کوئیس لر ، ترجمه ی منوچهر روحانی
2) احیای تفکر دینی در اسلام ، اقبال لاهوری ، ترجمه ی مرحوم احمد آرام
3) علم و دین ، نوشته ی ایان باربور ، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی ، مرکز نشر دانشگاهی
4) عقل و اعتقاد دینی ، مترجم ابراهیم خلیفه سلطانی / احمد نراقی
5) درآمدی بر فلسفه ی دین ، نوشته ی برایان دیویس ، ترجمه ی ملیحه صابری
6) مجموعه ی سازندگان کلام جدید :
1) ویتگنشتاین ، ترجمه ی مصطفی ملکیان
2) گابریل مارسل ، ترجمه ی مصطفی ملکیان
3) پل تیلیش ( به آلمانی تیلیخ ) ، ترجمه ی فروزان راسخی
4) بولتمان ، ترجمه ی محمد سعید حنایی کاشانی
5) هیدگر ، ترجمه ی محمد سعید حنایی کاشانی

تفکر دینی در اسلام :

1) دائره المعارف بزرگ اسلامی ، نوشته ی فتح اله مجتبائی
مدخل اقبال لاهوری و مدخل سید جمال الدین اسد آبادی

فلسفه ی عرفان :

1) عرفان وفلسفه ، نوشته ی والتر ترنس استیس ، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی
2) منطق عشق عرفانی ، نوشته ی علیقلی بیاتی
3) شکسپیر در پرتو هنر عرفانی ، نوشته ی مارتین لینکز ، ترجمه ی سودابه فضایلی
(نام جدید ترجمه کتاب "راز شکسپیر" شده است . )


فلسفه ی ادیان :

1) The idea of the Holy , by: Rodolf Otto
مفهوم امر قدسی ، رودولف اوتو ، ترجمه ی (بسیار بد ) همایون همتی


2) The varieties of religious experience , William James , 20 course
ترجمه ی شش درس از بیست درس ، با عنوان "دین و روان" ، ترجمه ی مهدی قائنی
3) Mystical experience and philosophy analysis , by: estephen Katz
4) تجربه ی دینی ، پروند فوت ، ترجمه ی مرحوم عباس یزدانی
5) Mysticism , East and west , Rodolf Otto


1) روح آئین پروتستان ، رابرت مک آفی ، ترجمه ی فریبرز مجیدی ، پژوهشکده ی نگاه معاصر
2) آیین شینتو ، ترجمه نسترن پاشایی ، نگاه معاصر
3) نامه به یک کشیش ، نوشته ی سیمون وی ، ترجمه ی فروزان راسخی
4) مقایسه ی تصوف و آیین داو ، توشی هیکو ایزوتسو ، ترجمه ی محمد جواد گوهری ( باعنوان "سوفیسم و تائوییزم " )
5) عرفان اسلامی با آیین ذن ، داریوش شایگان